- پاک نژاد
پاک گوهر، پاک زاد، نجیب، اصیل
معنی پاک نژاد - جستجوی لغت در جدول جو
- پاک نژاد (نِ)
پاک گوهر. پاک گهر. اصیل. پاکزاد. نجیب. ممحوض النسب. خالص نسب:
پادشاهی گذشت پاک نژاد
پادشاهی نشست فرخ زاد
گر برفت آن ملک بما بگذاشت
پادشاهی کریم و پاک نژاد.
فرخی.
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکودل و ستوده خصال و نکوشیم.
فرخی.
خواجۀ سید ستوده هنر
خواجۀ پاک طبع پاک نژاد.
فرخی
پادشاهی گذشت پاک نژاد
پادشاهی نشست فرخ زاد
گر برفت آن ملک بما بگذاشت
پادشاهی کریم و پاک نژاد.
فرخی.
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکودل و ستوده خصال و نکوشیم.
فرخی.
خواجۀ سید ستوده هنر
خواجۀ پاک طبع پاک نژاد.
فرخی
- پاک نژاد
پاک گوهر پاک گوهر
- پاک نژاد
اصیل، پاک گوهر، پاک نژاد، پاک نسب، حلالزاده، شریف، نجیب، نژاده
متضاد: حرامزاده
متضاد: حرامزاده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عادل، دادگر، برای مثال چنین گفت کز داور پاک داد / دل ما پر از ترس و امّید باد (فردوسی۴ - ۱۶۱)
کسی که دارای اصل و نسب صحیح است، پاک زاده، پاک نژاد، حلال زاده، نجیب، اصیل
(پَ نِ)
لغت نامه دهخدا
که اصل و تبار از پری دارد. پری زاد. پری زاده (کنایه از معشوق) :
گوری کنیم و باده کشیم و بویم شاد
بوسه دهیم بر دو لبان پری نژاد.
رودکی.
یاری گزیدم از همه گیتی پری نژاد
زآن شد ز پیش چشم من امروز چون پری.
فرخی
گوری کنیم و باده کشیم و بویم شاد
بوسه دهیم بر دو لبان پری نژاد.
رودکی.
یاری گزیدم از همه گیتی پری نژاد
زآن شد ز پیش چشم من امروز چون پری.
فرخی
(نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
پاک فطرت. پاکدرون. پاک طینت. پاک سرشت:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آنست که با مردم بد ننشینی.
حافظ.
اشک آلودۀ ما گرچه روانست ولی
به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم.
حافظ
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آنست که با مردم بد ننشینی.
حافظ.
اشک آلودۀ ما گرچه روانست ولی
به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم.
حافظ
(نِ / نَ)
لغت نامه دهخدا
کنایه از آدمی خلیق و متواضع:
هر خاک نهادی که خموش است در این بزم
چون کوزۀ سربسته پر از بادۀ ناب است.
صائب (از آنندراج)
هر خاک نهادی که خموش است در این بزم
چون کوزۀ سربسته پر از بادۀ ناب است.
صائب (از آنندراج)
(بَ نِ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به نژاد بابک. بابکی:
که هرکس که هستیم بابک نژاد
بدیدار چهر تو گشتیم شاد.
فردوسی
که هرکس که هستیم بابک نژاد
بدیدار چهر تو گشتیم شاد.
فردوسی
که اصل و نژادی از پری دارد پری زاده پری زاد، معشوق، زیبا روی زیبا
افتاده، خاکی، متواضع، خاشع، درویش، خاکسار، فروتن
متضاد: مغرور، متکبر، پرفیس وافاده
متضاد: مغرور، متکبر، پرفیس وافاده
اصالت، پاک گوهری، حلالزادگی، شرافت، نجابت
متضاد: حرامزادگی
متضاد: حرامزادگی
مرحله ای از رشد شالی به هنگام دانه بستن